۲-۱۶-۱-۱-انگلستان
«روحیه محافظه کاری و حفظ سنت های ملی یکی از مشخصات بارز فرهنگ انگلستان به شمار می رود» این مشخصه سبب شده است که این کشور به هنگام مداخله در بافت های کهن، از شیوه ای کاملاً محافظه کارانه و به طور کلی متمایز از سایر کشورهای اروپایی استفاده کند. این اقدامات در کشور انگلستان متکی بر فعالیت های گردشگری-بازرگانی است و با توجه به این امر است که بسیاری از معابر اصلی شهر قدیم در اختیار کاربری تجاری قرار گرفته است.علاوه بر آن وضع قوانین و مقررات تشویقی و تنبیهی در کشور انگلستان به گونه ای است که سبب تفاوت و تمایز شکل و نحوه اجرای طرح های مرمتی آن نسبت به سایر کشورهای اروپایی گردیده است.هرچند که پاره ای از این قوانین،«مستقیماً به بافت شهرها و مرمت شهری مربوط نبوده بلکه اجرای آنها بر این گونه بافت ها اثر می گذارد.برای نمونه قانون بهداشت عمومی که در سال ۱۸۴۸ میلادی برای اجرا در سرتاسر انگلستان تدوین شد،مالکان را ناچار به ایجاد شرایط بهداشتی در واحدها نمود» این قانون علاوه بر اجرای اقدامات جزئی در ساختمان، بر اقدامات بهداشتی در محیط های شهری نیز تاکید می کند. این اقدامات بهداشتی عمدتاً در بر گیرنده «بهداشتی کردن محورهای قدیمی و ناسالم و ساختن نواحی جدید در شهر می باشد»،عمده ترین این اقدامات مداخله گرایانه مرمت و احیاءشهری در شهرهای بث،چستر،یورگ،چی چستر،لسترانگلستان دیده می شود(رضایی،۵۷:۱۳۹۰).
۲-۱۶-۱-۲- فرانسه
فرانسه به عنوان کشوری که در زمان ها و مقیاس های متفاوت و به اشکال گوناگون دست به تغییر شکل فضای کالبدی زده است.بدون شک ماجراجوترین کشور در امر نوسازی و بازسازی شهری است.ریشه اقدامات مرمتی در کشور فرانسه به سالها قبل یعنی سالهای ۱۸۵۰ در پاریس بر می گردد.نخستین اقدامات مربوط به بافت قدیم شهر پاریس توسط هوسمان صورت گرفت.اصول برنامه هوسمان برای تغییر نقشه پاریس تنها به بیم از شورش مردم در خیابان ها باز نمی گشت،بلکه ساماندهی جدید شهر برای پاسخگویی به نیروهای جدید اقتصادی نیز در آن تاثیر داشت.او برای عملی ساختن طرح هایش ، اندیشه های ویوله لودوک را مبنای کار خود قرار داد و با مهم جلوه دادن چند بنا ، اقدام به تخریب بافت های همجوار آن کرد.هوسمان برای تخریب از یک ابزار قانونی بهره برد.در فرانسه قانون ۱۸۵۰ میلادی به شهرداری ها به عنوان تنها مسئولان دخالت در شهرها اجازه داد تا در مسائل بهداشتی واحدهای مسکونی نظارت کنند و هر کجا لازم بدانند دست به سلب مالکیت بزنند.این قانون توسط هوسمان در مقیاس وسیع استفاده شد.عملیات به منظور رسیدن به دو مقصد متفاوت به اجرا درآمد .اول: رفع کمبود های بهداشتی ،تاسیساتی- تجهیزاتی و نوسازی ساختمان های فرسوده. دوم: رفع نابسامانی های سیاسی ناشی از شرایط شرایط متحول اجتماعی- تاریخی فرانسه و از بین بردن ناآرامی های اجتماعی پاریس . بنابراین اقدامات هوسمان در پاریس را می توان شامل موارد زیر دانست:
۱-ایجاد شبکه های تاسیساتی آب و فاضلاب
۲-اقدامات بهداشتی ،ایجاد فضاهای سبز کناره ای و پارک های عمومی بزرگ
۳-تقویت استخوان بندی اقتصادی شهر از طریق ایجاد ساختمان های تجاری و مالی بزرگ
۴-اقدامات ساختمانی :
الف)تخریب بخش هایی از محلات مسکونی پرجمعیت ،احداث بلوارهای وسیع در محل آنها و ایجاد ساختمان های منظم برای فعالیت های بازرگانی،خدمات عمومی و مسکونی در دو سوی این بلوارها.
ب)تخریب بناهایی که در مجاورت ساختمان های یادواره ای قدیمی قرار داشتند.این کار جلوه بهتر و دسترسی مناسب تر به بناهای تاریخی را ممکن می ساخت.
۵-وسعت بخشیدن به شهرو احداث ابنیه جدید
هوسمان برای از بین بردن بافت اجتماعی و فرهنگ عامه اهالی پاریس از هیچ شدت عملی رویگردان نبود و این درست مخالف آن روشی بود که بعدها خط مشی اساسی شهرداری ها در شهرهای بزرگ قرار گرفت.موافقان اقدامات هوسمان بر بهبود وضعیت رفاهی حاصل از این اقدامات تاکید داشتند اما مخالفان این اقدامات، ازهم گسیختگی و اضمحلال بافت اجتماعی- فرهنگی شهر را به عنوان یک اقدام ضد اجتماعی و مانعی برای رشد و تعالی فرهنگی تعریف می کردند.نکات مورد توجه در مرمت شهری پاریس(قرن نوزدهم) شامل موارد زیر است :
۱-هدف اصلی :الف)جلوگیری از آسیب ها و شورش های اجتماعی ب)ساختن یک شهر باشخصیت دوران صنعت
۲-هدف اقتصادی :تقویت بنیه اقتصادی شهر با حمایت های مالی و اقتصادی دستگاه حاکم مرکزی
۳-هدف اجتماعی :ارتقای سطح زندگی(کمی و کیفی)در کل شهر
۴-هدف فرهنگی :کمرنگ کردن ارزش های فرهنگ
۵-سیاست ها و راهبردهای کالبدی:الف)دگرگونی وسیع،یکباره و قهرآمیز در بافت ب)تخریب بناهای همجوار با بناهای باارزش به منظور دسترسی بهتروبهبود وضع بهداشت در شهرج)احداث بناهای یادواره ای
۶-سیاست ها و راهبردهای آمد و شد و حمل و نقل:الف)بالا بردن میزان دسترسی با تخریب بافت ب)جلوگیری از ازدحام به خصوص در مسیرهای منتهی به پایانه ها و مراکز تجاری
۷-اقدامات و راهکارهای تاسیسات و تجهیزات شهری :تجهیز هرچه بیشتر تاسیسات و تجهیزات شهری
۸-شیوه برنامه ریزی: تفکیک عملکردهای اصلی شهر
۹-شیوه اقدام:بازسازی
۱۰-روش مداخله :حفاظتی- بهداشتی.
در اواسط قرن بیستم تحولات کشور فرانسه،چهره ای دگرگونه یافت که شاید بتوان ریشه آن تحولات را در قانون ماله رو مشاهده کرد. قانون اوت ۱۹۶۲(قانون آندره ماله رو) که درباره حفاظت ثروت تاریخی و فرهنگی کشور و احیاء بناهاست،به عنوان نقطه عطفی در نگرش این کشور به امر مرمت است. این قانون در شرایطی که مجموعه های معماری و بافت های قدیمی شهرها در مقابل قدرت تصمیم گیری سرمایه گذاری عمومی و خصوصی تقریباً بی دفاع مانده بودند، وارد عمل می گردد و در سالهای آغاز کارش برای کلیه اروپاییان یک اقدام پرتهور و نوپردازانه به شمار می آمد. قانون مذکور عملیات حفاظتی- حراستی را بر محلات قدیمی،مراکز شهری و هسته های قدیمی گسترش داده و برعکس قوانین مرسوم در اروپا، بیشتر به قوانین تشویقی می پردازد. مامور مستقیم اجرای این قانون، وزارتخانه های امور فرهنگی و ساختمان هستند که دو وظیفه عمده را به عهده دارند:اولی تجدید حیات فضاهای باارزش را پی می گیرد و دومی باززنده سازی و تجدید ارزش نوسازی و مرمت کالبدی- فضایی را در دستور کار دارد. نوسازی و مرمت مجموعه های شهری با دخالت و نظارت مقامات محلی می باشد. در این قانون چهار رده بنا تشخیص داده می شود:
۱)بناهایی که باید مرمت شوند
۲)بناهایی که زیر پوشش اقدامات حفاظتی- حراستی قرار می گیرند
۳)بناهایی که پس از پذیرفتن تعمیرات کالبدی و کاربردی می توانند به زندگی خود ادامه دهند
۴)بناهایی که در پی بررسی های مستدل و تحلیلی تخریب می شوند
قانون جدید مقررات و اقداماتی تازه در مرمت شهری را سبب شد ، بدین شرح : ۱- مقررات حقوقی : مقررات اجرایی در سطح ملی و محلی برای پیشگیری از پدیده های مخرب و تشویق ساکنین در استفاده از طرح های جدید(مقررات اجرایی)
۲-ایجاد امکانات فنی :دسترسی مالکان و صاحبان واحدهای واقع در بخش های حفاظتی- حراستی به معماران و متخصصان منتسب محلی به صورت رایگان(مقررات هدایتی)
۳-ایجاد تسهیلات مالی : کمک های بلاعوض از طرف دولت به مالکان و صاحبان بناها به منظور جوابگویی به مخارج مرمتی به تناسب میزان مخارج مرمتی و سطح زیربنای محل مورد نظر(مقررات حمایتی).این کمک به کسانی که از خانه های خود به عنوان خانه های دوم استفاده می کنند،پرداخت نخواهد شد.قانون ماله رو دو عامل مهم را در پیوستگی مطلق با یکدیگر قرار می دهد:
۱)فضای کالبدی(با همه ویژگی های شکلی یا معمارانه یا شهرسازانه اش)
۲)فضای فرهنگی(با همه روابط اجتماعی،الفت ها،وابستگی ها،ارزش ها و…).این قانون با همه نوآوری اش عملاً دستاوردهای متفاوتی به بار آورد که نمونه های آن را می توان در محلات لوماره،له هال- بوبورگ و مونپارناس مشاهده کرد.شیوه برخورد در پاریس قرن بیستمی کاملاً نوگرایانه ، بدعت گذار، جنجال برانگیز ، سوال برانگیز و بیانیه ای عمل نموده است. گاه بیانیه خود طراح و گاه شهردار یا دولت.در واقع از دیدن هر اثر می توان به کارفرمای آن پی برد، زیرا هر صاحب منصبی در پی ایجاد یادگاری با جنبه های قدرت و شهرت طلبی بوده است.نکات اساسی اقدامات و طرح های مرمتی پاریس در این قرن شامل موارد زیر می باشد:
۱-هدف اصلی از انجام اقدامات مرمتی در شهر پاریس تعریف مجدد شهر با توجه به مطالبات نیروهای اقتصادی ،اجتماعی و سیاسی جدید ،دفاع از مجموعه ها و بافت های تاریخی در شهر،در مقابل قدرت تصمیم گیری حاکم و ایجاد پیوستگی میان فضاهای کالبدی و فرهنگی است.
۲-شیوه اقدام : بهسازی ، نوسازی و بازسازی
۳-اهداف اقتصادی : الف) ایجاد تسهیلات مالی و کمک های بلاعوض از سوی دولت برای جلوگیری از تخریب زودرس بناها ، مجموعه ها و بافت های تاریخی شهر ب)ارتقای وضعیت اقتصادی از طریق فعالیت گردشگری و جهانگردی
۴- اهداف اجتماعی:الف)کاربست قوانین تشویقی ،هدایتی و اجرایی ب) بالا بردن میزان مشارکت مردم ج) تعویض قشر اجتماعی محله
۵- اهداف فرهنگی :الف)تجدید حیات فضاهای با ارزش ب)باز زنده سازی و تجدید ارزش نوسازی و مرمت کالبدی- فضایی
۶- سیاست ها و راهبردهای کالبدی :الف) تخریب بناهای فرسوده پس از مستند کردن آنها ب) کاربست اقدامات حفاظتی و حراستی از بناهای کهن ج)دمیدن حیات مجدد به کالبد بافت های کهن از طریق تعمیرات کالبدی و کاربردی د) خلق فضایی در تباین با محیط
۷- سیاست ها و راهبردهای آمد و شد و حمل و نقل : الف) تکنیک سلسله مراتبی گذرها و خیابان های شهری برای منظورداشتن کارکردها و ضرب آهنگ های خاص هر یک از آنها ب) اولویت و اهمیت دادن به مسیرهای ویژه پیاده
۸- اقدامات و راهکارهای تاسیسات و تجهیزات شهری به منظور تجهیز هرچه بیشتر شهر با جدیدترین تجهیزات و تاسیسات شهری است.
۹- شیوه برنامه ریزی: راهبردی
۱۰- شیوه اقدام: بهسازی ، نوسازی و بازسازی
۱۱- روش مداخله : الف) حفاظتی- تزئینی ب) مداخله موضعی- موضوعی ج) روش جامع شهری(همان:۶۱).
۲-۱۶-۱-۳- ایتالیا
از مجموع تجارب طرح های نوسازی و مرمت شهری در کشور ایتالیا می توان نکات زیر را مورد توجه قرار داد:
امامی، کریم، شعبانی، نفیسه(۱۳۹۰)، تبیین تجارت درون صنعت میان کشورهای واقع در آسیای جنوب غربی در قالب مدل جاذبه، فصلنامه مدلسازی اقتصادی، شماره ۳٫
بختیار زاده، محمدجواد(۱۳۸۸)، بررسی علل و ریشه های بحران اقتصادی ۲۰۰۸ آمریکا و ارائه راهکارها، بررسی های بارزگانی. شماره ۳۸٫
خدم الحسینی، آزاده(۱۳۹۰)، اثر بحران مالی بر تجارت خودرو با تاکید بر یکپارچگی تجاری خودرو با بهره گرفتن از مدل جاذبه طی دوره۲۰۰۰-۲۰۱۰، پایان نامه کارشناسی ارشد. موسسه شهید اشرفی اصفهانی.
ذوالفقاری, مهدی, شیرازی, مریم و مهربانی ایدین(۱۳۸۹)، بررسی تاثیر بحران مالی جهانی بر صادرات گروه های مختلف کالاهای صادراتی, با بهره گرفتن از منطق فازی، مطالعات اقتصاد انرژی, شماره ۲۴, ۱۷۰-۱۴۷٫
راستی، محمد(۱۳۸۸)، تجارت خدمات مالی در کشورهای عضو اوپک، موسسه مطالعات و پژوهش های بازرگانی، چاپ اول.
راستی، محمد(۱۳۸۸)، تجارت خدمات مالی در کشورهای عضو گروه دی هشت: بررسی رابطه تجارت خدمات مالی و توسعه مالی، بررسی های بازرگانی. شماره ۳۶٫
رمضانی، فریبا(۱۳۹۰)، بحران مالی و تجارت فولاد در فرایند یکپارچگی تجاری فولاد: پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده علوم اداری و اقتصاد. دانشگاه اصفهان.
سازمان برنامه و بودجه(۱۳۷۰)، گزیدهی مسائل اقتصادی- اجتماعی. انتشارات سازمان برنامه و بودجه، ص ۷۱٫
شفیعی، سعیده، صبوری دیلمی، محمد حسن(۱۳۸۸).، بررسی میزان اثر پذیری متغیرهای کلان اقتصاد ایران از بحران مالی جهانی، بررسی های بازرگانی. شماره ۳۹٫
صمصامی، فرشاد(۱۳۷۱)، تجارت خدمات و نقش کشورهای در حال توسعه، موسسه مطالعات و پژوهشهای بازرگانی.
طیبی, سید کمیل, رمضانی, فریبا(۱۳۹۰)، بحران مالی و یکپارچگی تجارت در صنعت فولاد در آسیا و اقیانوسیه با بکارگیری تحلیل های ایستا و پویا، مجله بین المللی بازرگانی و توسعه,۲۸-۵٫
طیبی، سید کمیل، احمد گوگردچیان و یاسر عباسلو(۱۳۹۰)، اثر همگرایی اقتصادی بر روابط تجاری کشورهای عضو سازمان جهانی تجارت (WTO) و اتحادیه های منتخب، مجله تحقیقات اقتصادی، شماره ۹۴٫
طیبی سیدکمیل,آذربایجانی کریم (۱۳۸۰)، بررسی پتانسیل تجاری موجود میان ایران و اوکراین: بکارگیری یک مدل جاذبه، پژوهشنامه بازرگانی، شماره ۲۱، ۶۱-۸۲٫٫
علمی، محمد(۱۳۸۸)، چشم انداز تجارت جهانی در سال ۲۰۰۹٫ سازمان توسعه تجارت ایران، شماره ۱۱٫
غریب، حسین(۱۳۸۷)، بحران های محیطی و دگرگونی ساختاری در سطوح ملی و بین المللی( با تاکید بر بحران های اخیرامریکا)، اطلاعات سیاسی- اقتصادی، شماره۳ و۴٫
فتحی، الهام(۱۳۹۰)، تراز تجاری ایران و پویایی های منحنی J در شرایط بحران مالی، پایان نامه کارشناسی ارشد، موسسه شهید اشرفی اصفهانی.
فرزین، محمد رضا(۱۳۸۷)، اقتصاد گردشگری، چاپ و نشر بازرگانی، چاپ دوم.
فرزین وش، اسداله و برخورداری، سجاد(۱۳۸۹)، تجارب جهانی مقابله با بحران مالی و آموزه هایی برای اقتصاد ایران، تازه های اقتصاد، شماره ۱۲۷٫
قزه نژاد، حسن(۱۳۸۸)، صنعت گردشگری و تحیلی های اقتصادی آن، دانشگاه ازاد نجف آباد، چاپ اول.
کریمی، مجتبی (۱۳۸۱)، اهمیت اقتصاد بخش خدمات، مجله تعاون، شماره ۱۲۹٫
کمالی اردکانی، مسعود و نصیری میترا( ۱۳۸۳)، تجارت خدمات در سازمان جهانی تجارت، چاپ و نشر بازرگانی، چاپ اول.
گجراتی، دامور(۲۰۰۴)."مبانی اقتصاد سنجی، ترجمه حمید ابریشمی، جلد دوم، انتشارات دانشگاه تهران.
گوهریان، محمد ابراهیم و کتابچی محمد مهدی(۱۳۸۴)، گردشگری بین المللی، انتشارات امیر کبیر، چاپ اول.
محلاتی، صلاح الدین(۱۳۸۰)، درآمدی بر جهانگردی، تهران: انتشارات دانشگاه شهید بهشتی.
معلمی، مژگان(۱۳۸۰)، یکپارچگی تجاری در اتاحدیه ملت های جنوب شرقی آسیا (ASEAN): کاربرد یک مدل جاذبه، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه اصفهان، اصفهان.
مصطفی پور،منوچهر، (۱۳۸۸)، آثار بحران مالی جهانی بر اقتصاد کشورهای آسیایی و چشم انداز اقتصاد آسیا طی سال های (۲۰۰۹-۲۰۱۰)، مجله اقتصادی، شماره ۹۵-۹۶٫
نجارزاده، رضا، تاسان، مونا (۱۳۸۹)، خدمات گردشگری در کشورهای گروه دی هشت شناسایی تواناییها و مزیت ها در این کشورها، فصلنامه پژوهش های اقتصادی، شماره ۱٫
نوری، پیمان و همکاران(۱۳۸۸)، بررسی نقش بحران های مالی بر شاخص های کلیدی بانک ها.
نیلی، فرهاد (۱۳۸۴)، مقدمهای بر ثبات مالی، مجله روند، شماره ۴۵٫
واعظی محمود (۱۳۸۸)، بحران اقتصادی جهان: زمینه ها، ابعاد و پیامدها، روابط خارجی، شماره ۱، ۱۵۵-۱۸۵٫
Akhtaruzzaman. M and Tofayel. A, (2011), “The Global Financial Crisis and Bangladesh; Effects and Possible Policy Responses”, Journal of Business Studies , vol.11,No.1.
Anderson, Michael A and Michael J. Ferrantino and Kurt C. Schaefer, 2004, Monte Carlos Appraisals of Gravity Model Specifications, International Trade Commission, No. 05-A.
Bergstrand, J. (1985), The Gravity Equation in International Trade: Some Micoeconomic Foundations and Empirical Evidence, The Review of Economics and Statistics, 67,pp,474-481.
Bernanke, Ben S and prew (1983), Nonmonetary Effects of the Financial Crisis in the Propagation of the Great Depression, the American Economic Review, vol.73, 257-276.
Brave, Scott and R. Andrew Butters (2011), Monitoring Financial Stability: A Financial Conditions index approach, Economic Perspectives.vol 35.No1.
Bobirca, A. (2007), Assessing the International Competitiveness of Tourism Services trade, Romanian Economic journal. No.23.
Chor, Davin and Kalina Manova, (2012), Off the Cliff and Back? Credit Conditions and International Trade during the Global Financial Crisis, NBER Working Paper No. 16174.
Deloitte, (2009), Medical tourism:Update and implications, the Deloitte Center for Health Solutions.
Drutu, M. (2011), The Effects of Economic Crisis on Tourism, European integration- Realities and Perspectives,462-469.
Egger, P.(2000), A Note on the proper Econometric Specification of the Gravity Equation, Economice Letter, No.66,pp.25-31.
Eichengreen, Barry and Andrew Rose(1999), Contagious Currency Crises: Channels of conveyance. In changes in exchange rates in rapidly developing countries: theory, practice, and policy issues, Edited by Takatoshi Ito and Anne Krueger. Chicago: University of Chicago Press. 29-50.
Eichengreen, Barry and Douglas A. Lrwin(1996), The Role of History in Bilateral Trade Flows, NBER Working Paper, 5565, National Bureau of Economic Research, Inc.
Enderes, E, (2003), Applied Econometrics, Third Edition. New York :McGraw Hill Co.
Forbes, Kristin(2000), The Asian Flu and Russian Virus: Firm Level Evidence on How Crises are Transmitted Internationaly, NBER Working Paper No.7807.
Fukunari, K. & Hyun-Hoon, L. (2006), The Gravity Equation in International Trade in Services, Review of World Economic.vol.142(1)
به هنگام طراحی استراتژی مدیریت پاداش بایستی به پرسشهای زیر پاسخ داد:
- سازمان دارد به کجا می رود؟
- برنامه و طرحهای پاداش چگونه می توانند به سازمان در رسیدن به مقصد و حفظ موفقیت کمک کنند؟
- ما چه نوع رفتاری را می خواهیم؟
- فرایندهای پاداش چگونه می توانند در شناسایی رفتار مناسب به ما کمک کنند؟ (آرمسترانگ، ترجمه ایزدی و اعرابی، ۱۳۸۱). علاوه بر پاسخگــویی به سوالات فوق استراتژی های پاداش بایستی دارای یکسری ویژگیهایی باشند که عبارتند از:
- درجهت ارزشها و منافع سازمان باشد؛
- با ارزشها و باورهای شرکت هماهنگ باشد؛
- با عملکرد سازمان پیوند داده شود؛
- رفتار مطلوب را در تمام سطوح حمایت و هدایت کند؛
- یک مدیریت مطلوب را تثبیت کند. (لاندی و کاولینگ، ۸۵:۱۳۸۹)
صاحبنظران معتقدند برای اینکه استراتژی های مدیریت پاداش بتواند به نحو مطلوبی با عوامل محیطی سازگار باشد نیاز به مشارکت کارکنان است. بخصوص مشارکت در مشخص ساختن اینکه چه رفتاری شایسته پاداش دادن است و چگونه باید صورت بگیرد و برنامه پاداش بایستی مطابق اهداف تعیین شده از طریق این مشارکت باشد. به عنوان مثال اگر کمیت کار مهمتر از کیفیت آن تشخیص داده شود پاداش نیز بایستی در ارتباط با تعداد واحدهای تولید شده باشد نه کیفیت آن (تورینگتون و هال، ۱۹۹۸).
به عقیده شرمرهرن (۱۹۹۳) برای طراحی و استفاده موفقیت آمیز از استراتژی پاداش - یعنی به حداکثر رساندن اثر انگیزشی پاداش - مدیر بایستی دو کار انجام دهد:
۱ - درک روشن از آنچـــه که افراد از کارشان می خواهند؛
۲ - ایجاد و توزیع پاداش برای ارضای این خواسته ها زمانی که علایق سازمانی به خوبی برآورده گردد.
اساسی ترین نکته در زمینه استراتژی مدیریت پاداش این است که استراتژی ها بایستی به گونه ای باشد که فرد را برای سطح بالاتری از عملکرد برانگیزاند. (رید، ۲۰۰۲) در به کاربردن پاداش برای عملکرد مطلوب کارکنان نبایستی همیشه منتظر پاداشهای سازمانی از قبیل افزایش حقوق، مزایا، مرخصی تشــــویقی و… بود زیرا این موارد همیشه امکان پذیرنیستند. لذا در این موارد باید بیشتر از پاداشهای اجتماعی استفاده کرد از قبیل:
- وقت بیشتری با کارکنان بگذرانید؛
- کارکنان را به مشارکت بیشتر تشویق کنید؛
- فرصتهایی برای رشد فراهم سازید؛
- از قدرشناسی و تمجید کلامی، لبخند،… استفاده کنید.
- به حرفهای آنها گوش داده و نظرات آنها در قبال پاداش موردانتظار جویا شوید. (هاناوی و هانت، ۱۳۲:۱۹۹۹)
۲-۱۳.معیارهای پاداش
پاداش مناسب بایستی دارای یکسری از ویژگیهای ذیل باشد:
- کافی و مناسب باشد؛
- منصفانه باشد. پرداخت پاداش به هر فرد بایستی به طور منصفانه و باتوجه به تلاشها و مهارتهای افراد صورت گیرد؛
- متنوع باشد. تکرار یک پاداش از خاصیت انگیزشی آن می کاهد؛
- پاداش حتمی و قطعی باشد؛
- پاداش نباید حد افراط و تفریط داشته باشد. بلکه با توجه به سطح عملکرد فرد و توان پرداختی سازمان تعیین گردد؛
- برانگیزاننده باشد، بر نیروی کار برای کار اثربخش و کارآمد و بهبود عملکرد تاثیر بگذارد؛
- موردقبول نیروی کار باشد. نیروی کار بایستی سیستم پاداش را درک کرده و آن را یک سیستم عقلایی بداند.
به طورکلی دو معیار مهم در مدیریت پاداش وجود دارد یکی فوریت و دیگری توازن.
فوریت بدین معناست که پاداش بایستی تاحدامکان بلافاصله پس از عملکرد مطلوب ارائه شود زیرا هر چقدر بین این دو فاصله باشد از خاصیت انگیزشی پاداش کاسته می شود و منظور از توازن، نوعی برابری و عدالت بین عملکرد فرد و نوع و میزان پاداش است. درصورت عدم توازن بین این دو از خاصیت انگیزشی پاداش کاسته می شود. (فوت و هوک،۷۶:۱۹۹۹)
۲-۱۴.مبانى اعطاى پاداش
پاداش در واقع، وسیلهاى است که با بهره گرفتن از آن، سازمان از کارکنان خود به علت شایستگى آنان سپاسگزارى مىکند و با این قدرشناسى و اداى احترام، آنان را به ادامه کار خود تشویق مىکند؛ ولى مشکل بزرگ در طراحى نظام پاداش، این است که تعاریف مختلفى از مفهوم شایستگى شده است. همچنین در اینکه شایستگى چیست، از چه اجزا و شرایط و عناصرى تشکیل شده است و چگونه مىتوان با تعیین شاخصهاى مقدارى، آن را از حالت کیفى به حالت کمى (قابل اندازهگیرى) تبدیل کرد، اختلاف نظر وجود دارد و از جمله مباحثى است که افکار محققان بسیارى را به خود مشغول داشته است. اکنون با در نظر داشتن این مشکلات، معیارهایى که معمولاً بر اساس و مبناى آنها به کارکنان پاداش داده مىشود، مورد بحث و بررسى قرار مىگیرند.
-
- عضویت در سازمان
معمولاً در هر سازمانى، صرفاً به علت عضویت فرد در سازمان، امتیازهایى براى او در نظرگرفته و اعطا مىشود. افزایش پرداخت به علت تورم و بالا رفتن هزینه زندگى، سهیم کردن کارکنان در سود، بیمه و دیگر مزایا و افزایش حقوق، براى حفظ نیروها، ارشدیت و سنوات خدمت یا دارا بودن درجه دانشگاهى و تحصیلات عالى، نمونههایى از اعطاى پاداش بر مبناى عضویت هستند.
اعطاى پاداش به علت عضویت در سازمان، از دو نظر اهمیت دارد:
اولاً این امر در جذب و استخدام نیروهاى توانا و شایسته، بسیار مؤثر است. ثانیاً کم و کیف نظام پاداش، در باقى ماند اعضا در سازمان نیز مؤثر است.
-
- حضور در سازمان
از آنجا که میان غیبت و رضایت از شغل، رابطه معکوس وجود دارد، نظام پاداش باید بهگونهاى طراحى شود که در کاهش غیبت کارکنان مؤثر باشد؛ یعنى تدابیرى پیشبینى گرددکه نظام پاداش اولاً عامل مهمى در جلب رضایت اعضاى سازمان باشد و ثانیاً در ایننظام، کارکنانى که به طور منظم در سازمان حضور دارند، تشویق و کارکنان نامنظم، تنبیهشوند(راشمور،۶۵:۲۰۰۰).
-
- عملکرد
دریافت پاداش از سازمان به علت کار و فعالیت، از منطقىترین اصولى است که در هر سازمانى رعایت مىشود و در هر جامعهاى نیز پذیرفته شده است. شاید مهمترین نقشى که یک نظام پاداش مىتواند در سازمان ایفا کند، تأثیر بالقوهاى است که انتظار دریافت پاداش، در عملکرد کارکنان مىگذارد. اگر کارکنان سازمان عقیده داشته باشند که عملکرد بهتر، منجر به پاداش مىشود، امید به دریافت پاداش، نقش مثبتى در عملکرد بهتر و مؤثرتر آنان خواهد داشت.
در اینکه باید رابطهاى بین عملکرد و پاداش وجود داشته باشد، شکى نیست؛ ولى ایجاد چنین رابطهاى معمولاً کار دشوارى است؛ زیرا:
- باید یک نظام ارزیابى عملکرد بسیار دقیق، در سازمان وجود داشته باشد تا به وسیله آن بتوان به درستى معلوم کرد که چه نوع عملکردى سزاوار دریافت پاداش است.
- مسؤولان سازمان باید بتوانند به درستى تعیین کنند که چه پاداشى براى چه کسى مهم و ارزنده است.
- باید براى کارکنان چگونگى ارتباط میان عملکرد بهتر و دریافت پاداش، کاملاً معلوم و معین باشد.
- کارکنان باید به سرپرست خود اعتماد داشته باشند. وجود چنین اعتمادى لازم است؛ زیرا پاداش هنگامى به عنوان راهکارى براى ایجاد انگیزه مؤثر خواهد بود که کارکنان مطمئن شوند
۱- از نظر اهل سنّت، تقیّه تنها جهت حفظ نفس جائز است.[۱۲۳] اما از نظر علمای شیعه، تقیّه برای جلوگیری از هر مهلکه و زیانی که مندوحه نداشته باشد. جائز است. و در تقیّه مداراتی خوف ضرر نیز شرط نشده است.[۱۲۴]
۲- از جهت مورد و کاربرد. علمای سنّی « غیر از شافعی » تقیّه را در برخورد با غیر مسلمانان خطرناک جائز میدانند. یعنی هرگاه مسلمانی در جمع غیر مسلمانان قرار گرفت و نتوانست به عقیده و آرمان دینی خود عمل کند برای رهایی از زیان و ضرر آنها میتواند تقیّه کند وبه ظاهر با آنها هماهنگ شود.[۱۲۵] و دلیل آنها این است که آیه شریفه تقیّه، نسبت به کفّار است و شامل تقیّه، نسبت به مسلمانان نمیشود.[۱۲۶]
۳- علمای شیعه با توجه به آیه ۱۰۶ سوره نحل، گرچه آیه شامل تقیّه نسبت به مسلمانان نمیشود ولی به دلیل تنقیح ملاک و یا از راه عقل و یا از طریق روایات معصومین ♣ تقیّه را در تمام مواقعی که مؤمن در مخاطره قرار میگیرد جائز میدانند چه این خطر از ناحیه کفّار باشد یا از ناحیه پیروان مذاهب اسلامی که با عقیده و مذهب او مخالف هستند. و البته طبق نقل فخر رازی نظر شافعی نظیر امامیّه ( تقیّه منحصر به کفّار نیست) میباشد.[۱۲۷]
با نگاهی به تاریخ اسلام در مییابیم که اوج بحث تقیّه و ملاحظه کاریهای شیعه، در زمان امام باقر و امام صادق ♣ و با سفارش و توصیه آن دو امام بزرگوار بوده که دلیل آن نیز شرارتهای حکومت بنی امیّه و بنی عباس و حامیان آنها بوده است.
حاکمان این قوم هر چند به ظاهر مسلمان بودند، اما به دلیل این که خطرآنها دست کمی از خطر کفّار نداشت، ائمه معصومین ♣ پیروان خود را توصیه به تقیّه میکردند. بنابراین، از نظر علمای شیعه در هر جا که خطری از ناحیه کافر یا مسلمان، مؤمنی را تهدید نماید. تقیّه لازم است.
۴- از نظر حکمی نیر میان علمای شیعه و سنّی اختلاف است، اهل سنّت تقیّه را به این معنا جایز می دانند که فرد مسلمان هنگامی که خود را در خطر مرگ میبیند می تواند در برابر دشمن کافر سرسختانه به عقیده خود عمل کند هر چند به قیمت جان او تمام شود و یا میتواند تقیّه کند و با دشمن همگام گردد.[۱۲۸]
ولی از نظر علمای شیعه تقیّه هنگام ترس از کشته شدن واجب است.[۱۲۹]
زیرا حفظ نفس از اهم تکالیف است و مؤمن همانگونه که وظیفه دارد نماز بخواند، موظف است خود را از خطر مصون بدارد. امام صادق ☻ در تفسیر آیه شریفه «و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکه»[۱۳۰]
«با دست خود، خویش را به هلاکت نیندازید» میفرماید: این آیه مربوط به تقیّه است.[۱۳۱]
و البته اگر افرادی مانند میثم تمار و شخص گرفتار مسیلمه کذّاب و … به تقیّه عمل نکردند. دلیل بر نقض تکلیفی تقیّه نیست. زیرا تشخیص عمل به تقیّه مانند هر تکلیف دیگری، به علم خود مکلّف مربوط میشود. و آنها وظیفه خود را آن گونه تشخیص دادهاند، که عمل کردند.
از امام باقر ☻ روایت شده است «التَّقِیَّهُ فِی کُلِّ ضَرُورَهٍ وَ صَاحِبُهَا أَعْلَمُ بِهَا حِینَ تَنْزِلُ بِه»[۱۳۲]
تقیّه هنگام هر ناچاری است و تقیّه کننده خود داناتر به آن است، زمانی که برایش پیش میآید. این روایت دلالت دارد بر وجوب تقیّه در هر موردی که انسان ناچار به آن باشد. مگر مواردی که با دلیل خارج شده است، مانند قتل نفس و …
و نیز این روایت دلالت دارد که خود انسان مورد ناچاری را بهتر میفهمد. چنانچه خدای متعال میفرماید: «بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصیرَه»[۱۳۳] انسان نسبت به خود بیناتر است، و خدا هم میداند که او سهل انگاری میکند یا تقیّه.
۵- شیعه هدف از تقیّه را همیشه حفظ جان و مال خویش و دیگران و دوری از خطر و ضرر شخصی نمیداند، بلکه هدفی مهمتر از اینها نیز وجود دارد و آن حفظ مذهب و بازداری از فروپاشی آن است.
فصل دوم
انواع تقیّه و کارکردهای آن در ابعاد سیاسی و اجتماعی
اقسام تقیّه
آنچه از منابع فقهی شیعه استفاده میشود این است که: فقهای امامیه تقسیماتی را برای تقیّه ذکر کردهاند.
از اولین تقسیمات، تقسیم شیخ مفید است که بر اساس احکام پنجگانه تکلیفی شکل گرفته است، ایشان تقیّه را به پنج قسم: واجب، مکروه، مستحب، مباح و حرام تقسیم کرده است.[۱۳۴]
تقسیم بندی شیخ مفید در آثار بعد از او و از جمله در «القوائد و الفوائد» شهید اول نیز انجام شده است[۱۳۵]
مرحوم کاشف الغطاء گستردگی بیشتری به تقسیمات تقیّه داده و علاوه بر بیان احکام تکلیفی تقیّه، تقسیماتی را به اعتبار موضوع تقیّه مطرح نموده است.[۱۳۶]
در این میان شاید بتوان گفت یکی از گسترده ترین تقسیم بندیهای تقیّه در «رساله فی التقیّه» امام خمینی ◙ آورده شده است.[۱۳۷]
که در آن در آغاز تقیّه از جهت ذات به تقیّه خوفی و مداراتی تقسیم شده و سپس تقیسمات تقیّه از جهت تقیّه کننده(متقی) و تقیّه شونده( المتقی منه) و مورد تقیّه ( المتقی فیه) بیان شده است.[۱۳۸]
بنابر آنچه مطرح شد تقیّه از جهات مختلف دارای تقسیمات متفاوتی است. یکی از انواع آن تقسیمات تقیّه بر اساس طبیعت و ذات آن است که بر این اساس مهمترین آن ها عبارتند از: الف- تقیّه خوفی ب- تقیّه مداراتی ج- تقیّه کتمانی
هر یک از این اقسام دارای فروعاتی هستند که به بحث درباره هر کدام جداگانه خواهیم پرداخت.
الف- تقیّه خوفی
یکی از ارکان تقیّه خوف است[۱۳۹] همانطور که برخی از بزرگان گفتهاند: خوف، جوهر تقیّه است به بیان دیگر، خوف عامل اصلی تقیّه کردن است.
از نظر عرفی و عقلایی، کسی که جان، مال و یا آبروی خود را در خطر میبیند برای رفع این خطر سخن یا رفتاری انجام میدهد که آن خطر را دور نماید. این حقیقت تقیّه در عرف عقلای بشر است که فارق از آیین و مذهب آنها میباشد. و مسألهای همگانی است. و فرقی میان دیندار و غیردیندار و یا شیعه وسنّی ندارد. زیرا هرگاه رفتاری جنبه عقلایی پیدا کند فارق از آیین و مذهب بوده و مربوط به اصل بشریت است. در دین مقدس اسلام این روش عقلایی امضاء شده است و مولای حکیم این امر فطری و عقلایی را تایید نموده است.[۱۴۰]
از امام باقر ☻ است که فرمود: «کُلِّ شَیْءٍ خَافَ الْمُؤْمِنُ عَلَى نَفْسِهِ فِیهِ الضَّرَرَ فَلَهُ فِیهِ التَّقِیَّهُ»[۱۴۱]
هر چیزی که مؤمن برای خود در آن ترس داشته باشد، پس بر اوست که تقیّه کند.
بنابراین مقصود از «تقیّه خوفی» تقیّهای است که به سبب خوف و ترس از رسیدن ضرر و یا زیان به جان و یا مال و یا عرض برای مومن یا مومنان حاصل میشود.
چنان که شیخ مفید در این باره مینویسد:
و اقول: ان التقیّه جائره فی الدین عند الخوف علی النفس، و قد تجوز فی حال دون حال للخوف علیالمال و لضروب من الاستصلاح…[۱۴۲]
تقیّه در دین جایز است هنگامی که ترس از جان در بین باشد و گاهی در صورت وجود ترس از مال و نیز برای گونههایی از مصلحتسنجی هم جایز میشود…
در تقیّه، خوف شخصی ملاک است یا خوف نوعی
البته در این که مقصود از خوف در تقیّه، خوف شخصی است یا خوف نوعی؟ بحث است. بدین معنا که اگر شخص بر جان خود بترسد در جایی که خوف، نوعی نیست. (هر انسانی در این شرایط نترسد) آیا میتواند تقیّه کند یا شرط آن این است که خوف باید نوعی باشد؟ ( یعنی نوع مردم که در این شرایط قرار میگیرند، بترسند)
شیخ انصاری ◙ در رساله «تقیّه» متذکر این بحث شده و میگوید:
قدر متیقّن از تحقق تقیّه در عالم واقع، خوف و ترس شخصی مراد است و بعید هم نیست که منظور مطلق خوف در نظر باشد و فرقی نمیکند که فقط شخص را در بر گیرد یا شامل حال سایر جامعه یا یک گروه خاص شود.
از نظر شیخ انصاری ◙ ، ادله، اطلاق دارد و اعم از خوف شخصی است و شامل خوف نوعی نیز میباشد.[۱۴۳] و دلیل اطلاق هم از دو روایت ذیل بدست میآید:
«عَلَیْکُمْ بِالتَّقِیَّهِ فَإِنَّهُ لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یَجْعَلْهَا شِعَارَهُ وَ دِثَارَهُ مَعَ مَنْ یَأْمَنُهُ لِتَکُونَ سَجِیَّتَهُ مَعَ مَنْ یَحْذَرُهُ »[۱۴۴]
تقیّه بر شما لازم است، پس هر کس که تقیّه را شعار و دثار خود نسازد از ما نیست و باید در قبال کسانی که از آنان خوف و ترس ندارد، تقیّه را رعایت کند تا آن به صورت سجیّهای در برابر کسانی که از آنان بر حذر است، در آید.
و روایت دوم حدیثی از امام رضا ☻ است که برخی از اصحابشان را مورد عتاب و مؤاخذه قرار دادند و فرمودند: « وَ تَتَّقُونَ حَیْثُ لَا تَجِبُ التَّقِیَّهُ وَ تَتْرُکُونَ التَّقِیَّهَ حَیْثُ لَا بُدَّ مِنَ التَّقِیَّه»[۱۴۵]
همانا شما در جایی که نباید تقیّه میکردید، راه تقیّه را در پیش گرفتید و در جایی که باید تقیّه میکردید، آن را ترک کردید.
همانطور که مشاهده شده امامان معصوم قائلند به اینکه هرچند شخص خود نترسد، ولی به منظور رعایت مصالح و اصول اسلامی، موظّف است – در صورتی که عموم مردم از عملی ترسیدند- وارد دروازه تقیّه شود.[۱۴۶]
امام خمینی ◙ نیز مؤید عقیده شیخ انصاری ◙ است. زیرا در تقیّه مداراتی معتقد است در جایی که خوف هم مطرح نباشد. به خاطر رعایت مصالح و حفظ حیثیت مسلمانان و اسلام، تقیّه واجب است.
ایشان در رابطه با تقیّه مداراتی میفرمایند:
انه لا یتوقف جواز هذه التقیّه – بل وجوبها – علی الخوف علی نفسه او غیره، بل الظاهر ان المصالح النوعیّه صارت سبباً لایجاب التقیّه من المخالفین. فتجب التقیّه و کتمان السّر و لو کان مأموناً و غیر خائف علی نفسه و غیره.[۱۴۷]
جواز یا وجوب این نوع تقیّه (مداراتی) متوقف بر ترس از جان خود یا دیگران نیست. بلکه روایاتی که در باب حفظ منافع و مصالح نوعیه و عمومی اسلامی وجود دارد، باعث تقیّه مداراتی از مخالفین میشود. پس تقیّه و کتمان عقیده واجب است هر چند شخص متّقی از نظر جان خودش و یا دیگران در امنیّت قرار داشته باشد، و هیچ خطری متوجه او نباشد.
در شرایط پیچیده و خاص که خوفی بر مسلمین برود و مذهب، مال یا جان آنها و یا شرایط امنیّت آنها در معرض خطر قرار گیرد تقیّه خوفی امری واجب دانسته شده و این روش عمومی همهی عقلا و همهی موحدین است.
شادی تا زمانی است که انسان از مرگ غافل است و ذهن و فکر او از یادْ کرد آن دور. به همین سبب است که افرادی چون خیام پیوسته به شادی گذرانی توصیه می کنند. چرا که شادی و طرب هم دور کننده از مرگ و یاد مرگ است و هم غفلت از آن. انسان در مرگ اندیشی و یادکرد آن احساس شادی و خوشحالی نمی کند یا حداقل به او دست نمی دهد.مرگ و شادی با هم ناسازگار و مخالفند. این مطلب بیانگر ارتباط مرگ با حالت های عاطفی ـ احساسی انسان است.زمانی که شادی هست یاد مرگ نیست و زمانی که یاد مرگ هست شادی نیست:
شادی و طرب چو نعمت و ناز جهان چون جمله به مرگ می رسد می برسد
(مختار نامه، ص۲۹۶)
مرگ هر کس همرنگ اوست
شاید واقع بینانه ترین و حقیقی ترین دیدگاهی که به مرگ می شود،این باشد که مرگ هرکس برگرفته از زندگی اوست.هر انسانی نتیجۀ نهایی ای که از اندیشیدن به چگونگی مرگ خویش بدست می آورد،این است که چگونگی مرگ خویش را در زندگی و اعمال و کردارهایی که انجام داده است،بداند.این مطلب بر می گردد به ساختار اندیشیدن علّت و معلولی انسان.بنابراین هر فردی کیفیت زندگی خود را در کیفیت مرگ خویش دخیل و مؤثر می بیند.
همه مرگ تو خوی ناخوش تست همه خشمت به دوزخ آتش تست
(اسرار نامه، ص۱۳۷)
مرگ انسانها متفاوت از هم است. کیفیت مرگ انسانها بر می گردد به کردارها و پندارهای آنها در زندگی. نیز به افکار، اندیشه ها و سطح زندگی آنها بستگی دارد. در کل مرگ هر کس جدا از او نیست و حاصل زندگی اوست:
آن یکی را این چنین مرگی بود وان دگر را مرگ او برگی بود
(مصیبت نامه، ص۹۱)
سر منشاء این باور به حدیثی از پیامبر(ص) بر می گردد که فرمودند: « آدمی آنگونه که زندگی کرده(است) می میرد و بر همان حال که مرده(است) محشور می گردد»[۹۳]. شاید ترس انسان از مرگ را با همین دیدگاه بتوان توجیه و تشریح کرد.یکی از عوامل تأثیرگذار در ترس از مرگ،اعمال و رفتارهایی است که فرد در زندگی مرتکب شده است و هنگام یاد مرگ به ذهن او می آیند و در او ایجاد ترس و وحشت می کنند.این مطلب باز می گردد به موضوع مرگ را در زندگی جستن هر انسانی. ترس از مرگ در واقع ترس از اعمال ناشایست است که فرد در زندگی مرتکب شده است. چگونگی مرگ خود را با چگونگی زندگی تفسیر می کنیم.وقتی فرد به ناگواری مرگ بر خود آگاهی می یابد و از یاد مرگ خویش دچار ترس می شود و احساس رنجوری می کند،در پی یافتن راه چاره در زندگی خود بر می آید.او علّت ترس خود از مرگ را می داند،بنابراین در آن جهت گام برمی دارد:
چو مرگ من مرا افتاد ناکام برای مرگ خود برداشتم گام
(الهی نامه، ص۱۸۶)
چاره جویی عارف برای رفع مشکل ترس از مرگ به علّت یابی و کشفِ دلیلِ ترس از مرگ می انجامد.وقتی علّت ترس از مرگ معلوم و مشخص شود،راه و شیوۀ برخورد با آن بهتر جلوه می کند.شاید همین ترس از مرگ و چگونگی کنار آمدن با آن باعث راه یابی انسان به مسیر درک بهتر از هستی و فلسفۀ وجود خویش شود.چون وقتی انسان مسئلۀ مرگ را برای خودش حل کند،بهتر می تواند هدف و معنای زندگی خویش را پیدا کند و بفهمد:
چو سنگ از مرگ خواهد گشت چون موم بباید رفت و کرد این کار معلوم
(همان، ص۳۱۶)
انسان تا زمانی که ترس از مرگ را برای خود حل نکند و با روش منطقی و عقلانی ای با آن کنار نیاید،نمی تواند درک حقیقی و واقعی از هستی و زندگی و حتی خودش داشته باشد.چرا که ترس از مرگ یک محرّک است که انسان را در مسیر شناخت و فلسفه می اندازد.
خود آگاهی مسئله ای است که با مرگ و یاد آن مرتبط است.فرد در لحظۀ مرگ اندیشی توجه و ذهنش از دنیای بیرون و زندگی روزمره به خود و اندیشیدن به خویشتن معطوف می شود.گویی تاکنون به خود،به اینکه کیست؟فکر نکرده است.تا حالا تصوّری از خود نداشته است.یا در این لحظه به تصورات اشتباهی که از خود داشته پی می برد.در این هنگام است که او دنبال خود حقیقی خویش می گردد و هویت اصلی اش بر او تجلّی می کند:
چو مرگ آمد ترا بنمود با تو ندانستی که آن او بود یا تو
(خسرو نامه، ص۶)
پیام مرگ دیگری
هر انسان خود را در دیگری می شناسد و با نگاه به دیگری است که در خود نگاه می کند. یکی از رخدادهای تفکّر برانگیز زندگی انسان که فرد را مجبور به تأمل و تدبّر در اعمال و پندارهای روزمره خود می کند؛ مرگ است. مشاهدۀ مرگ دیگری فرد را وادار می کند تا بازبینی ای در زندگی خود داشته باشد. به همین خاطر است که برای توصیف غفلت غلیظ از بی تأثیری مرگ و مشاهدۀ مرگ دیگران صحبت کرده اند. در نتیجه معلوم می شود که مرگ غفلت زداست:
تو خود از غایت غفلت چنانی که گر صد مرگ بینی هیچ دانی
(خسرو نامه، ص۳۸۴)
انسان از مرگ دیگری چه پند یا پندهایی می تواند بگیرد؟ شاید بزرگترین پند مرگ دیگری بیداری از خواب غفلت و بی خبری باشد و دست برداشتن و صرفنظر کردن از هواهای نفسانی و دنیاطلبی و روی آوردن به اعمال خیر و علم اندوزی و کسب معرفت باشد.مرگ دیگری در حقیقت آینه ایی است که فرد مرگ خویش را در آن مشاهده می کند.مرگ دیگران اگر نبود شاید انسان هیچوقت برای خود مرگی قائل نبود.افرادی که دچار تحوّل روحی و فکری شده اند، در مشاهدۀ مرگ دیگران یا اندیشیدن به مرگ بوده است:
تو میباید که چندان پند گیری از آن یک مرگ کز محنت بمیری
(همان، ص۳۸۴)
عطار، در الهی نامه، در حکایت پسر هارون الرشید؛ تحول فکری و بیداری فرد از غفلت را با مشاهدۀ مرگ دیگری، بیان می کند. پسر هارون الرشید که نازپرورده بود و از دنیای خارج از بارگاه خبر نداشت، وقتی مادرش، زبیده، او را به دشت و صحرا می فرستد، در راه تابوتی را مشاهده می کند که گروهی آنرا می برند. با مشاهدۀ مرگ آن فرد، دچار تحوّل روحی می شود که سر به بیابان می گذارد و از بارگاه خارج می شود و ترک لطف و نعمت می کند:
پـسر پــرسـیـد آن سـاعــت ز خــادم که «مردن بر همه خلق است لازم؟»
جوابش داد که «آن جسمی که جان یافت ز دسـت مـرگ نتواند امـان یافـت
نـبـاشـد مـرگ را عــامــی و خـاصـی کزو مـمکن نشد کـس را خلاصی»
پـسر گفتـش «چـنیـن کـاریم در پـیـش چرا جانم نترسد سخت بر خویش»
چو سنگ از مرگ خواهد گشت چون موم ببایـد رفت و کرد ایـن کار مـعلوم
هـمه شـب مـی نخـفت از هـیبت مـرگ شـکسته شاخ می لرزید چون برگ
بـوقـت صـبـحـدم بـگـریـخت از شـهر بتـرک لطـف گـفت از هـیبت قهر
(الهی نامه، ص۳۱۶)
در این حکایت، عطار از بی اعتباری دنیا و بی ارزشی داشته های دنیایی می گوید. نیز به غفلت و بی خبری مردم اشاره می کند که اسباب دنیایی باعث آن شده است. وقتی انسان سرانجام خویش را مرگ می داند، به دنبال حقیقت می رود تا معلوم کند که انسان با مرگ چه سرنوشتی خواهد داشت. از این روست که پسر هارون الرشید می گریزد و در مسیر حقیقت جویی می افتد. بنابراین مرگ همیشه برای عارفان محرّک تحوّل بوده است. غفلتِ پندار در عرفان مرگ و مرداری است و بیداری و باخبری، زندگی. نصایح پسر هارون به پدرش، همه حاوی پرهیز از غفلت و بی خبری است. او از دنیاپروری برحذر می دارد و به روی آوردن به دین و طاعت و بندگی توصیه می کند. مرگ در این حکایت عامل بیداری فرد(پسر هارون) از غفلت و روی آوردن او به زهد و دنیاگریزی و طی طریق حقیقت است. نیز پی بردن به زندان بودنِ دنیا و بی ارزشی آن برخاسته از مشاهدۀ مرگ دیگری است:
سلامت گفت و گفتا گوش میدار که در غفلت نمیری همچو مردار
کـه مـن در غفـلت مـردار مردم نـدیـدم زنـدگـی، مـردار مـردم
کـزیـن شاهی مشو زنهار مغرور سخن بشنو از این درویش مزدور
در آن کن جهد کز من پند گیری مـیـان ملـک مـرداری نـمـیـری
بـه دنـیـا مبتـلا تـا چـند باشی؟ پـی دیـن گـیـر تا خرسند باشی
کـه دنـیـا پـردۀ جـان تـو بـاشد ولـی دیـن شمع ایمان تـو باشد
اگـر مـلک هـمه عـالـم بـگیری هـمـه بـر تو نشیند چون بمیری
(الهی نامه، ص۳۱۸ - ۹)
این آگاهی که آدمی برای مرگ زاده شده و زندگی او برای مرگ است، آسان بدست نمی آید. اگر مرگ دیگری نبود، انسان خودش به این معرفت نمی رسید و اصلاً به مرگ نمی اندیشید چراکه اصلاً دوست نداشت که بمیرد. آگاهی از مرگ آگاهی از بودن است. وقتی انسان به این درک می رسد که زادن او صرفاً به مرگ می انجامد، نشان دهندۀ شناخت فرد از خویشتن و آگاهی کلی او به زندگی است: گل گفت که تا چشم گشادند مرا دیدم که برای مرگ زادند مرا
(مختار نامه، ص۳۰۳)
مرگ از دیدگاه مولوی
خرده مرگها
در دیدگاه مولوی برای غلبه بر ترس از مرگ،بهترین راه گوارا کردن و هموار کردن سختی و تلخی آن بر جان و روح و فکر خود است.این عمل بیشتر با مبادرت به مرگ اندیشی انجام می گیرد. انسان زمانی که زیاد به چیزی مبادرت کند و ذهن و اندیشهی خود را به آن عادت دهد،سختی و دشواری اولیۀ آن به تدریج از نظر او زایل می شود.هراس از مرگ را نیز می توان با زیاد اندیشیدن بدان از بین برد.مولانا سختیها و رنج های زندگی را جزیی از مرگ می داند. اگر انسان بتواند سختی های زندگی را در نظر خود آسان و ناچیز جلوه دهد و از آنها وحشت و احساس خستگی و تنگنایی نکند، به طریق اولی مرگ را هم می تواند بر خود شیرین و آسان جلوه دهد.انسانی که از دردها و سختی های زندگی بی تابی و جزع و فزع می کند،قطعاً نسبت به مرگ هراسانتر و وحشت زده تر است. خرده مرگ های زندگی که مولانا آنها را مرگ جزیی می نامد، مقّدماتی است برای هموار کردن و زایل کردن ترس و وحشت مرگ. هر اندازه انسان بهتر بتواند دردها و رنج های زندگی را بر خود ناچیز بگیرد، بهتر می تواند مرگ را برای خود حل کند:
دان که هر رنجی ز مردن پاره ایست جزو مرگ از خود بران گر چاره ایست
چـون ز جـزو مرگ نتوانی گریخت دان کـه کلش بر سرت خواهند ریخت