در ابیات زیر، شیخ اجل به صورت غیر مستقیم و به شکل طنز آمیز به پند و اندرز پرداخته است. او برای این کار داستان حکیمی را نقل می کند که پسران را به آموختن هنر و دانش و دوری از دنیا و تعلقاتش دعوت می کند. برای فهم بهتر به ذکر حکایت پرداخته ایم.
«حکیمی پسران را پند همی داد که جانان پدر هنر آموزید که مُلک و دولت دنیا اعتماد را نشاید و سیم و زر در سفر به محلِ خطرست یا دزد به یک بار ببرد یا خواجه به تفارق بخورد. امّا هنر چشمه ی زاینده است و دولت پاینده و اگر هنرمند از دولت بیفتد غم نباشد که هنر در نفس خود دولت است؛ هرجا که رود قدر بیند و بر صدر نشیند و بی هنر لقمه چیند و سختی ببیند.
سخت است پس از جاه، تحکم بردن وقتی افتاد فتنه ای در شام روستا زادگان دانشمند پسرانِ وزیرِ ناقص عقل |
خوکرده بناز، جور مردم بردن هرکس از گوشه ای فرا رفتن به وزیریِ پادشاه رفتند به گدایی به روستا رفتند» (سعدی، ۱۳۸۷: ۱۵۴) |
به هر میزان که انسان خواهان امیال نفسانی باشد، به همان اندازه، از دین و دین داری فاصله میگیرد. آدمی به دلیل افراط در هواپرستی، سست اراده و بی اختیار می شود، و همه ی فضایل انسانی را از دست می دهد. از نظر سعدی، منشأ همه ی گناهان و دور ماندن از حق تعالی، پیروی بی چون و چرا از هوای نفس است و پرهیزگار کسی است که از دام هوا و هوس رهیده باشد.
درحکایت یازدهم از باب هفتم گلستان شیخ اجل، یکی از راه های رسیدن به سن بلوغ را رهایی از هوای نفس می داند و معتقد است که هرکسی که در بند نفسانیات باشد بالغ شمرده
نمی شود
«طفل بودم که بزرگی را پرسیدم از بلوغ. گفت: در مسطور آمده است که سه نشان دارد: یکی پانزده سالگی و دوم احتلام و سوم برآمدن موی پیش؛ اما در حقیقت یک نشان دارد و بس: آن که در بند رضای حق جَلَّ و عَلا، بیش از آن باشی که در بندِ حظِ نفسِ خویش و هرکه در او این صفت موجود نیست به نزد محققان بالغ نشمارندش.
در ابیات پایانی، افراد بشری به فضل و احسان، ترک دنیا و همچنین مدارا با مخلوقات دعوت شده اند.
«بصورت آدمی شد قطره ی آب وگر چل ساله را عقل و ادب نیست جوانمردی و لطف است آدمیت هنر باید، که صورت می توان کرد چو انسان را نباشد فضل و احسان بدست آوردن دنیا هنر نیست |
*** | که چل روزش قرار اندر رَحِم ماند بتحقیقش نشاید آدمی خواند همین نقشِ هیولایی مپندار به ایوانها در، از شنگرف و زنگار چه فرق از آدمی تا نقشِ دیوار یکی را گر توانی دل بدست آر» (سعدی، ۱۳۸۷: ۱۵۹) |
گلستان، شامل فصیح ترین الفاظ و عبارات و حاوی بلیغ ترین مفاهیم طنز آمیز است که روح وجان خواننده را دگرگون می کند و بر قلب وی تأثیر می گذارد. سعدی از آن زاهدان صاحب دل و وارستگان از کدورتِ آب و گل است که می داند آدمی در همه احوال، در معرض سهو و نسیان و فریب شیطان قرار دارد. از این رو برای هدایت انسان ها و دور کردن آن ها از خطا و لغزش به پند و اندرز روی می آورد و به جرأت می توان گفت که از بین تمامی شاعران ایرانی و حتی غیر ایرانی، سعدی بیشتر از همه به مسئله ی تربیت اهمیت داده است و تا حدودی نیز در این راه موفق بوده است.
۳-۸- ایجاز در بوستان و گلستان
سعدی هم در نثر و هم در شعر دست به ابداع تازه ای می زند و این توفیق را داشته است که به تحول و دگرگونی زبان فارسی خدمتی شایان و وافر کند. او آثار منظوم و منثور خود را بر پایه ی ایجاز قرار داده است. البته منظور این نیست که بخواهیم بگوییم ایجاز در آثار سعدی بر اطناب برتری و رجحان دارد. سعدی از اطناب نیز در جایگاه های خاصی استفاده کرده است. جای دارد که برای روشن شدن مطلب نمونه هایی از اطناب که در آثار سعدی به ویژه در مقدمه ی گلستان دیده می شود را بیاوریم: «دیگر عروس فکر من از بی جمالی سر برنگیرد و دیده ی یأس از پشت پای خجالت برندارد و در زمره ی صاحبدلان متجلّی نشود مگر آنگه که متحلی گردد به زیور قبول امیرکبیر عالمِ عادل، مؤیَّد مظفر منصور، ظهیر سریر سلطنت و مشیر تدبیر مملکت… .» (سعدی، ۱۳۸۷: ۵۵)
در گلستان از این گونه اطناب ها زیاد است که می توان به اختصار اشاره کرد: حکایت قاضی همدان، حکایت مشت زنی که از دهر مخالف به فغان آمده، حکایت جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی.
ظرافت سعدی در اطناب نیز چشم گیر است و این موجب می شود که مخاطب دچار خستگی نشود و از آن لذت ببرد. البته اطناب های سعدی در برابر ایجاز هایش اندک است و حجم زیادی ندارد. با مطالعه و بررسی در آثار سعدی پی بردیم که شیخ اجل، بیشتر طریق ایجاز را پیموده است و در دیباچه ی گلستان به مسئله ی ایجاز در نگارش گلستان اشاره می کند:
«اما به اعتماد سعتِ اخلاق بزرگان که چشم او عوایب زیر دستان بپوشند و در افشای جرایم کهتران نکوشند کلمه ای چند به طریق اختصار از نوادر و امثال و شعر و حکایات و سیر ملوکِ ماضی، رَحمَهُمُ الله در این کتاب درج کردیم و برخی از عمر گرانمایه بر او خرج…»
(سعدی، ۱۳۸۷: ۵۶)
در جای دیگر می نویسد: «امعانِ نظر در ترتیب کتاب و تهذیب ابواب، ایجاز سخن را مصلحت دید تا مر این روضه ی غَنا حدیقه ی غَلبا چون بهشت هشت باب اتفاق افتاد از این مختصر آمد تا به ملالت نینجامد» (همان: ۵۷)