« بنیاد عدل گستر و هر چه مستنکرات عادات بود از سرقه و زنا مرفوع کرد» ( همان :۱۸)
و در نمونه زیر به نحوه اعتراف گیری در روند دادرسی اشاره دارد :
« تکمش بر پای خاست و گفت : این کارها همانا در بیش بالیغ به قطع نرسد . به حضرت پادشاه جهان رویم تا در یارغوی بزرگ به استقصا و مبالغت ، بحث و استکشاف آن به تقدیم رسانند …. تکمیش او [ بلا بیتکچی ] را حالیا به یارغو حاضر آورد چون انکار سخن می کرد چنانک رسم بود ، او را برهنه ی مادرزاد کردند و چوب هایی که بر دهل بزنند بر او بستند تا عاقبت مصدوقه ی حال از موافقت ایشان در مخالفت پادشاه جهان منکوقا آن تقریر کرد. » ( همان :۳۷)
عفو و بخشش مجرمان نیز در شیوه های دادرسی عصر مغول بوسیله ی مورخ توانای آن عصر ، جوینی ، مطرح شده است از آن جمله :
« جناح مرحمت و رأفت همای وار بر سر ایشان گسترانید و ذیل عفو و تجاوز بر زلت و هفوات [لغزش ها ، خطاها] هر یک بپوشانید .( جوینی؛۱۳۸۲: ۶۳)
رسیدگی به دعاوی مردم و رعایت عدل و داد در جریان دادرسی ، توسط حاکمان مغول توصیه گردیده است . از آن نمونه وقتی که منکوقا آن عهده دار حکومت است چنین فرمان می دهد«مثال فرمود تا هر چه به تفحص امور و دعاوی حمهور متعلق باشد امیر منکسار نوین با جمعی دیگر از امرای کاردان بدان مهم قیام نماید و قاعده ی داد و عدل را ممهد دارد. ( همان :۸۶)
۲-۵-۱۰- اخلاق ناصری
در کتاب اخلاق ناصری ، بنابر ضرورت بحث های مطرح شده ، از عدالت و فضیلت آن سخن به میان آمده است . خواجه نصیر الدین طوسی ، فصل هفتم از کتاب خود را به بیان شرف عدالت بر دیگر فضایل و شرح احوال و اقسام آن اختصاص داده است . او ابتدا تعریف کاملی از عدالت را به دست می دهد و می نویسد :
« لفظ عدالت از روی دلالت ، مبنی است از معنی مساوات و تعقّل مساوات بی اعتبار وحدت ممتنع . » (توسی؛۱۳۶۹: ۱۳۱)
مؤلف اخلاق ناصری می نویسد : « در فضایل ، هیچ فضیلت کامل تر از فضیلت عدالت نیست. » ( همان)
خواجه نصیر اعتقاد دارد هر آنکس که می خواهد در جامعه و درباره ی دیگران به عدالت رفتار کند باید خود انسانی متعادل و متوازن باشد . در باور او ، عدالت جزوی از فضیلت نیست ، بلکه تمامی فضیلت ها ، خود را در عدالت نشان می دهند . او در این باره می نویسد : « عادل ، استعمال عدالت کند اول در ذات خویش ، پس در شرکای خویش از اهل مدینه ، پس گفته است ، عدالت جزوی نبود از فضیلت ، بلکه همه ی فضیلت بود بأسرها ( به تمام و کمال ) و جور که ضد اوست ، جزوی نبود از رذیلت بلکه همه رزیلت بود بأسرها . » (توسی؛۱۳۶۹: ۱۳۶)
و همچنین می گوید:
« عادل ، حاکم به سویت باشد که رفع و ابطال این فساد ها کند و خلیفه ی ناموس الهی بود در حفظ مساوات » ( همان )
فصل سوم:
زندگی بیهقی و معرفی آثار او و
بررسی عدالت و دادرسی در تاریخ بیهقی
فصل سوم:
زندگی بیهقی و معرفی آثار او و بررسی عدالت و دادرسی در تاریخ بیهقی
ما در این فصل به زندگی بیهقی و معرفی آثر مورد نظر در این تحقیق می پردازیم و همچنین به مبحث اصلی خود که عدالت و دادرسی می باشد در این اثر از این نویسنده فاخر می پردازیم قابل ذکر است که ما در این فصل به شیوه پرداختن به مسئله عدالت و دادرسی در این اثر به صورت کلی می پردازیم .
۳-۱-۱ -زندگی بیهقی
خواجه ابوالفضل محمدبن حسین بیهقى، دبیر فاضل و مشهور دربار غزنویان در سال ۳۸۵ ق در قریه حارث آبادبیهق ولادت یافت و بعد از کسب فضایل در نیشابور، به دیوان رسائل محمودى راه جست و در خدمت خواجه بونصرمشکان به کار پرداخت وى هم چنان در خدمت سلاطین غزنوى به سر مى برد تا در زمان عزالدوله عبدالرشید که در سال ۴۴۰ق سلطنت یافته بود، چندى صاحبدیوانى انشا کرد، لکن به تهمت حاسدان، معزول و محبوس شد. در سال ۴۴۴ق که طغرل کافر نعمت بر عبدالرشید خروج کرد، او را کشت، بسیارى از خادمان درگاه را در قلاع محبوس ساخت و بیهقى را از حبس سلطان یا به قولى از حبس قاضى غزنین بیرون آورد و به زندان قلعه فرستاد. بیهقى بعد از رهایى از زندان، باقى عُمررا در انزوا به سر برد تا در سال ۴۷۰ق بدرود حیات گفت.(صفا؛۱۳۶۸ :۳۷-۳۸)
۳-۱-۲ -معرفی تاریخ بیهقی
مهم ترین اثر بیهقى، تاریخ مشهور اوست که در شرح سلطنت آل سبکتکین نوشته شده بود و به سه مجلد بالغ مى شد و در آن از تشکیل دولت غزنوى تا اوایل ایام سلطان ابراهیم بن مسعود سخن رفته بود و اکنون قسمتى از آن درباره سلطنت مسعودبن محمود غزنوى و تاریخ خوارزم از زوال دولت آل مأمون و افتادن آن ولایت به دست سلطان محمود و حکومت آلتون تاش حاجب در آن سامان تا غلبه سلاجقه در دست است.
ابوالحسن بیهقى کتابى دیگر به نام زینه الکتاب در آداب کتابت، به ابوالفضل بیهقى نسبت داده است که اکنون در دست نیست. هم چنین در یکى از مجموعه هاى خطى کتابخانه ملک چند ورق مشتمل بر شرح پاره اى از لغات است که به ابوالفضل بیهقى نسبت داده مى شود.
تاریخ بیهقى یکى از امهات کتب تاریخ و ادبیات فارسى است. اهمیّت تاریخى این کتاب تنها در آن نیست که قسمتى از مهم ترین حوادث سیاسى دوره غزنوى در آن نگارش یافته، بلکه بیشتر از باب روش کار مؤلف و اتقان و صحت مطالب و دقت بیهقى در نقل حوادث و استفاده او از اسناد و مدارکى است که مقام دربارى او در اختیارش نهاده بود.(صفا؛۱۳۶۸ :۳۷-۳۸)
دو شرط عمده مورخ، صداقت و اطلاع است که بیهقى شاید بیش از خوانندگان خود متوجّه اهمیّت آن بوده و بدین جهت در هر فرصتى خاطر خوانندگان را از راست گویى و حقیقت دوستى و هم چنین احاطه و اطلاع خود بر اخبار اطمینان مى دهد … مندرجات کتاب بیهقى یا از مشهودات خود اوست که در طى روزگار با دقت تمام تعلیق مى کرده یا اطلاعاتى است که با کنجکاوىِ بسیار، از اشخاص مربوط و مطّلع به دست مى آورده یا منقولاتى است از کتاب ها که غالباً نام آن ها را ذکر مى کند و حتى راجع به ارزش آن ها نظر خود را اظهار مى دارد. بیهقى از سالیان دراز تألیف این کتاب را در نظر داشت و با دلبستگى و علاقه مندى تمام به تهیّه مواد آن مشغول بوده و براى این کار از موقع مساعد خود در دربار استفاده کرده است که به قول خودش براى دیگر کس میسر نبوده است(بیهقی؛۱۳۸۹ :۴)
روش بیهقى در نگارش تاریخ، شیوه اى منحصر به فرد است و رعایت امانت او به حد وسواس مى رسد تا جایى که چیزى را بر کاغذ نمى آورد مگر آن را به معاینه دیده باشد یا از معتمدى شنیده باشد و یا در کتاب اطمینان بخشى خوانده باشد. آن چه را که به صحتش ایمان ندارد تصریح مى کند و آن چه را با تردید تلقى کرده، تردید خود را بر زبان مى آورد و اطمینان مى دهد که: «محال است چیزى نبشتن که به ناراحت ماند»((بیهقی؛۱۳۸۹: ۱۶۱)
آن چه باعث شده است که این اثر ارزش مند مقبول طبع صاحب نظران واقع شود، همین جنبه صداقت و امانت و راست گویى و حقیقت گویى وى مى باشد تا آن جا که خود مى گوید: «نباید که صورت بندد خوانندگان را که من از خویشتن مى نویسم، و گواه عادل برین چه گفتم، تقویم سال هاست که دارم با خویشتن همه بذکر این احوال ناطق(همان :۸۸۶)
بخش از این تاریخ گرانبها، مزیّن به نامه ها و مشافهات و نسخه هایى است که در زمان بیهقى در دیوان رسالت نگهدارى مى شده و این مورّخ نامى در هنگام نگارش تاریخ خود از آن استفاده کرده است: «و نامه ها و مشافهات این جا ثبت کنم تا بر آن واقف شده آید.»(همان: ۲۵۷).
وى با جمع آورى این نوشته ها اولا، یک مجموعه نفیس از نثر پارسى را به یادگار گذاشته و ثانیاً، همچون مورخى صریح و شجاع، تمام رویدادهاى عمرخود را جمع آورى کرده است
بیهقینیز مانند سعدی با خامه ی سحر آفرین با نقل داستانهای تاریخی بدنیا فریفته شدگان و خودکامگان را بر ریختن خون بیگناهان سرزنش می کند و از ستم راندن باز می دارد و از کیفر روز رستاخیز می ترساند( همان :۲۲) که این نو نگارش توصیه های نغزی در مورد رعایت عدالت چه صراحتاً و چه در لفافه در خود جای داده اند.
۳-۱-۳ -عدالت و دادرسی در تاریخ بیهقی
تردیدی نیست که تاریخ بیهقی در بین آثار ادبی فارسی ، با صداقت و صمیمیت نویسنده ی توانای آن شناخته شده است . مشاهدات شخصی ابوالفضل بیهقی از سویی و شنیدن وقایع و حوادث تاریخ حکومت غزنویان از افراد متعدد و مورد وثوق از سوی دیگر به هر پژوهنده ای اطمینان می بخشد تا با یقین بیش تر به مندرجات این اثر بی همتا اسناد نماید . نگارنده یقین دارد که یکی از زیبا ترین جلسات دادرسی و نحوه ی حضور متهم در محضر قاضی در ماجرای بر دار کردن حسنک وزیر مطرح گردیده است . در صفحات پیش رو موارد مرتبط به موضوع عدالت و دادرسی در کتاب ارزشمند بیهقی بررسی می گردد.
معنی عدالت در تاریخ بیهقی:
ابوالفضل بیهقی با آوردن این جمله که نقل قول از کسی دیگر است :«عدل نگاه دارند و ساتکینها برابر کنید تا ستم نرود»((بیهقی؛۱۳۸۹: ۱۵۸) از معنی عدل مساوات و برابری مستفاد کرده است
حاکمانی که از نظر بیهقی همیشه و در طول تاریخ عادل هستند.
از نظر بیهقی اولین و همیشه بودن حاکم عادل خداوند منان است آنچنان که بارها از او(جل جلاله) به عنوان « داوری عادل» که ۲ نمونه از آن در سطر های بعدی آمده است یاد می کند .
«و قضای ایزد ، عزّ و جلّ چنان رود که وی خواهد و گوید و فرماید نه چنانکه مراد آدمی در آن باشد که بفرمان وی است سُبحانه و تعالی ، گردش اقدار و حکم او راست در راندن محنت و نمودن انواع کامکاری و قدرت و در هر چه کند عدل است …» (همان :۳)
در کلام فوق عبارت « هر چه کند عدل است» نشان دهنده اعتقاد بیهقی بر این است که خداوند عادل مطلق است و هر چه انجام دهد عین عدالت است و او دادرس ترین است بر افراد حتی برتر از عقل خود و خودشان.
به این نمونه نیز دقت کنید:
« … و حقیقت آن ایزد عزّ ذِکره تواند دانست و از این قوم کس نمانده است و قیامتی خواهد بود و حسابی بی محابا و داوری عادل و دانا و بسیار فضیحتها که ازین زیر زمین برخواهد آمد» ((بیهقی؛۱۳۸۹: ۷۱۵)
« داوری عادل و دانا» همان خداوند است که بیهقی به آن اشاره کرده است
بیهقی در حکایتی که در مورد بزرگمهر و کسری آورده است می نویسد:
«کسری گفت : برانم تا گردنت بزنند ، بزرگمهر گفت : داوری که پیش او خواهم رفت ، عادل است و گواه نخواهد و مکافات کند و رحمت خویش از تو دور کند»(همان:۴۷۴)
حاکمی دیگر از نظر بیهقی که همیشه و بدون هیچ محدودیتی عادل است از عبارت زیر دریافت می گردد:
«چنان دان که مردم را به دل مردم خوانند و دل از بشنودن و دیدن قوی و ضعیف گردد که تا بدو نیک نبینید و نشنوید ، شادی و غم نداند اندرین جهان . پس بباید دانست که چشم و گوش دیده بانان و جاسوسان دل اند که رسانند بدل آنکه بینند و بشنوند و وی را آن به کار آید که ایشان بدو رسانند ، و دل آنچه از ایشان یافت بر خرد که حاکم عدل است عرضه کند تا حق از باطل جدا شود و آنچه به کار آید بردارد و آنچه نیاید در اندازد و از این جهت است حرص مردم تا آنچه از وی غایب است و ندانسته است و نشنوده است بداند و بشنود از احوال و اخبار روزگار» ((بیهقی؛۱۳۸۹:۱۰۹۸-۱۰۹۹)
با توجه به این عبارات از بهیقی در می یابیم که خرد آدمی نیز حاکمی عادل است ولی به شرط اینکه بداند و بشنود تا عادلانه قضاوت کند و تصمیم بگیرد . از این متن از بیهقی درمیابیم که آگاه شدن مردم یا آگاه کردن آنها نیز عادلانه و در غیر این صورت ظالمانه است زیرا انسان با آگاهی خوب زندگی می کند و خوب تصمیم می گرد البته هرچند این مفهوم مستقیماً در سخن بیهقی نیامده است ولی از سیاق هنرمندانه آن می توان این مفهوم را از آن دریافت .
در مورد اینکه خرد و عقل آدمی عادل است در جائی دیگر می نویسد: « اما قوه خرد و سخن : او را در سر سه جایگاه است یکی را تخیل گویند نخستین درجه که چیزها را بتواند دید و شنید ؛ دیگر درجه آن است که تمیز تواند کرد و نگاهداشت ؛ پس از این تواند دانست حق را از باطل و نیکو را از زشت و ممکن را از ناممکن و سوم درجه آن است که هر چه بدیده باشد فهم تواند کرد و نگاه داشت پس از این باید دانست که از این قیاس میانه و بزرگوار تر است که او چون حاکم است که در کارها رجوع به وی کنند و قضا و احکام به وی است ، و آن نخستین چون گواه عدل و راست گوی است که آنچه شنود و بیند با حاکم گوید تا او بسومین دهد و چون باز خواند ستاند ، این است حال نفس گوینده . »(همان: ۱۵۵)
اگر دقت شود بیهقی از خرد سه زیر مجموعه بیرون کشیده است که یکی از آنها به تعبیر بیهقی آن نخستین گواه عدل و راست گوی است یعنی چون عادل است و عدالت درون انسان او را به کلام عادلانه و اعمال عادلانه وا می دارد.
کمک سرمایه داران به حکومت عدل
«و یحیی کسی فرستاد و ده تن از گوهر فروشان بغداد را بخواند که توانگرتر بودند و گفت : خلیفه را بسی بارهزار هزار درم جواهر میباید هر چه نادرتر و قیمتی تر . گفتند : سخت نیک آمد ، بدولتِ خداوند و عدلِ وی اگر کسی بسی هزار هزار دینار جواهر خواهد ، در بغداد هست و ما ده تن این چه میخواهد داریم و نیز بزیادت بسیار . یحیی گفت : بارک الله فیکم» ((بیهقی؛۱۳۸۹: ۶۴۵)
از متن فوق می توان دریافت اگر حکومت و حاکمی واقعاً عادل باشد ثروتمندان و سرمایه داران به خاطر اینکه می دانند عدالت حکومت باعث می شود آنها آسیب نبینند و اگر هزینه کنند هدر نخواهد رفت با کمال میل به آن حاکم و حکومت کمک می کنند زیرا انسان هر کسی باشد فطرتاً عدالت را دوست دارد. از عبارات متن فوق که لفظ عدل نیز در آنها آمده است می توان دریافت که ذوق و شوق گوهر فروشان برای کمک به خلیفه به خاطر عدل حکومت بوده است.
عادل فاضل است و ستمگر جاهل
عدالت و دادرسی در تاریخ بیهقی و سیاستنامه- فایل ۱۰