“
بهزیستی روانشناختی
تسلط بر محیط
رشد و بالندگی فردی
خود پیروی
خود مختاری
خویشتن پذیری
روابط مثبت با دیگران
شکل ۲-۱ الگوی ریف در خصوص سازه بهزیستی روانشناختی (اقتباس از تمینی ، ۱۳۸۴)
ریف بهزیستی روانشناختی را تلاش فرد برای تحقق تواناییهای بالقوه واقعی فرد میداند. در این دیدگاه بهزیستی به معنای تلاش برای استعلا و ارتقا است که در تحقق استعدادها و تواناییهای فرد متجلی می شود (ریف، ۱۹۹۵). او و همکاران تلاش کردند بر اساس مبانی فلسفی (کسانی مثل ارسطو و راسل) ملاکهای زندگی مطلوب یا اصطلاحاً زندگی خوب را تعیین و دسته بندی کنند. بر این اساس، شش عامل پذیرش خود[۳۴](توانایی دیدن وپذیرفتن قوت ها وضعف های خود)،زندگی هدفمند[۳۵](به معنای داشتن غایت هاو اهدافی است که به زندگی فرد جهت ومعنا بخشد)رشدشخصی[۳۶] (احساس اینکه استعدادها و تواناییهای بالقوه ی فرددرطی زمان ودرطول زندگی بالفعل خواهد شد)،داشتن ارتباط مثبت[۳۷] با دیگران(به مفهوم داشتن ارتباط نزدیک و ارزشمند با افراد مهم در زندگی)تسلط بر محیط[۳۸] (توانایی تنظیم ومدیریت امور زندگی به ویژه مسائل زندگی روزمره )و خودمختاری[۳۹] (توانایی وقدرت پیگیری خواستها وعمل بر اساس اصول شخصی حتی اگر مخالف آداب و رسوم وتقاضاهای اجتماعی باشد)رابه عنوان مؤلفه های تشکیل دهنده بهزیستی روانشناختی تعیین کردند (ریف ۱۹۹۵).
اهمیت پرداختن به بهزیستی و سلامت روان در مطالعات گوناگون نشان داده شده است . بدین گونه که افراد راضی و خشنود ،هیجانات مثبت بیشتری را تجربه میکنند و از رویداد های پیرامون خود ارزیابی های مثبت تری دارند (اوسیتر،مارکینتروئ همکاران ،۲۰۰۰) احساس مهار و کنترل بالاتری دارند و میزان پیشرفت تحصیلی و رضایت از زندگی بیشتری را تجربه میکنند (ونیسا، بوردوین و همکاران، ۲۰۱۰).
فریش (۲۰۰۶)معتقد است که مطالعه ی بهزیستی افراد و جوامع و ارتقاء آن بزرگ ترین چالش علمی بشر بعد از افزایش و پیشرفت در زمینه ی تکنولوژی ، پزشکی و ثروت است .به همین دلیل در مان های امروزی باید متمرکز بر اصلاح و تغییر کیفیت زندگی و گسترش توانمندی ها و ایجاد رضایت از زندگی در افراد باشد .زیرا در حقیقت شادی و افسردگی (عاطفه مثبت و منفی ) دو قطب متضاد روی یک پیوستار نیستند و درمان خلق منفی مارا به صورت اتوماتیک به سوی شادی و رضایت از زندگی سوق نمی دهد (لیندلی ،۲۰۰۶).
۲-۲- عوامل مؤثر بر بهزیستی روان شناختی
عوامل مختلفی بهزیستی را دستخوش تغییر میکند. ویلسون (۱۹۶۷) نشان داد که عوامل غیر شخصیتی، بهزیستی را تحت تأثیر قرار میدهند. او گفت افراد خرسند، افرادی جوان، سالم، تحصیل کرده، با درآمد بالا، برون گرا، خوش بین بدون نگرانی، مذهبی، متأهل، با عزت نفس بالا، با روحیه شاد، برخوردار از هوش سرشار و فروتن هستند. عواملی چون سن، درآمد و تحصیلات تأثیر چندانی بر بهزیستی ندارند.
شواهد پژوهشی فراوانی وجود دارد که نشان میدهند حوادث نا مطبوع زندگی قادرند بهزیستی روان شناختی را تحت تأثیر قرار دهند و مختل کنند و به ایجاد مشکلات روانی مانند افسردگی و اضطراب منجر شوند. بر این اساس داشتن فرزند معلول که ماهیتی تقریباً ثابت و تنش زا دارد میتواند با ایجاد تنیدگی به کاهش بهزیستی روان شناختی منتهی شود. روی بهزیستی روان شناختی نشان داده است مادران دارای فرزند عادی دارای مؤلفه های خود مختاری، تسلط بر محیط، رشد شخصی و پذیرش خود، نسبت مادران دارای فرزند معلول وضعیت بهتری دارند، اما در مؤلفه ی داشتن هدف در زندگی، مادران گروه دوم بهتر بودند. از مشکلاتی که در میان مادران کودکان کم توان ذهنی شیوع دارد، افسردگی است.
تحقیقات نشان دادهاند که حدود ۳۰ تا ۳۵ مادران این کودکان نمرات بالایی در آزمون های افسردگی دریافت کردهاند و دارای علائم بالینی مربوط به افسردگی هستند. مادران علاوه بر تحمل مشکلات ناشی از مراقبت از کودک معلول، باید با مشکلات مربوط به هزینه بالای اقتصادی، کاهش روابط اجتماعی با آشنایان و بستگان، احساس گناه از به دنیا آوردن فرزندی مشکل دار و نگرش های منفی اطرافیان نیز کنار بیایند که این موارد میتوانند افسردگی ای ایجاد کنند که ناتوان کننده باشد اما پژوهش ها نشان دادهاند که وجود افسردگی والدین، خصوصاًً مادران، کودکان معلول با متغیر های مختلفی مانند نوع معلولیت،داشتن منابع مالی بسنده یا سطح اقتصادی اجتماعی متوسط و بالاتر و حمایت های اجتماعی مناسب ارتباط دارد و متغیر های فوق میتواند تأثیر کم توانی ذهنی را تعدیل کنند. بررسی ها حاکی از این بوده اند که افسردگی با برخی از ویژگی ها و صفات شخصیتی، تعدیل می شود (میکائیلی، ۱۳۸۸).
۲-۳- تفاوت های جمعیت شناختی و ابعاد بهزیستی روان شناختی
نتایج بررسی ها نشان دادهاند بهزیستی روان شناختی و مؤلفه های آن در هر برهه ای از زندگی و در رابطه با ویژگی های جمعیت شناختی وضعیت متفاوتی دارند و این عوامل قادرندسطح بهزیستی روان شناختی را تحت تأثیر قرار دهند (ریف، ۱۹۹۵). بررسی های انجام یافته حاکی از ارتباط آن با ویژگی هایی مانند سن، جنسیت، تحصیلات و شغل بوده اند.
“